خلاصه کتاب:
سرنوشت چه خوابی برای او دیده است؟
برای دخترک تنها و عشق ناکامش،
برای هر آرزویی که برآورده شد؛
برای بزرگترین رویایش که در اعماق وجودش مدفون شد
و برای امیدی که هنوز در دل این ماه دختر است... .
امید به چه؟ اصالً چرا؟!
وقتی زندگی نورانی این ماه، تاریک شد و در درهای عمیق سقوط کرد؛
چگونه میتوان امید داشت؟!
ای سرنوشت!
چه در فکر داری برای ماه کوچک این داستانت؟
درهی مهیب، عمیقتر خواهد شد؛ یا بعد از این همه سقوط، باالخره به کوه بلند و قلهی خوشبختی صعود
میکنی؟
خلاصه کتاب:
داستان ما دربارهی سرنوشت و اتفاقات یک دانهی کوچک هست که در یک جنگل خیلی بزرگ زندگی میکند. من سعی دارم لحظه به لحظهی این دانه کوچک که اتفاقات جدیدی برای آن میافتد و چیزهای جدیدی که یاد میگیرد و اون چیزهایی که در زندگیش تجربه میکند و به دست میآورد را به قلم بیاورم!
خلاصه کتاب:
خلاصه: دختری جوان و پرتکاپو در انجام کاری، با ناشناختههایی روبهرو میشود! آن ها کی هستند؟! جن؟ روح؟ یا...؟ این ناشناختهها در هر حالی این دختر را زیر نظر گرفتهاند. چه کسی میتواند از دست کسانی که قدرتهایی فوقالعاده فراتر از قدرتهای انسان را دارند، خلاص شود؟!
ویراستار: @Lonely-girl
این داستان کوتاه در خصوص خاطراتی است، که من از کودکی تا به این سن، از پدر بزرگم که چند
ماه پیش عمرش رو داد به شما نوشتم.
پیرمردی که از داشتن و فهم و شعور زبان زد همه بود.
البته نوهاش که من باشم خیلی سعی میکردم، مثل اون باشم امّا نمیشد.
پس بشنو از وی... .
دانلود pdf داستان کوتاه شاه بابا | HEYDAR کاربر انجمن رمانانه
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانانه – دنیای رمان ها " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.